امام هادی النقی(ع)-شهادت
سامرا گریه می کند در من، با صداهای روضه خوان غریب
من پر از بغض های پنهانم مثل سرداب بی نشان غریب
شهر، شهر سکوت و تهدید است... شهر فریادهای در زنجیر...
کشتنِ التماس های دعا روی لب های زائران غریب
در پناه سیاهِ چادر خویش با صدای هراس می گریم
گنبدی را که مثل آهی تلخ سر کشیده به آسمان غریب
یک نفر با تمام بی کسی اش توی این شهر ظالمانه هنوز
دردهای تمام مردم را می کشاند به روی شانه، غریب
شهر، بی اعتنا و بی خبر است که درین خاک سنگدل روزی
آه! افتاده از دو چشم خدا "ده" ُمین اشک مهربان غریب
کوچه کوچه به خویش می پیچم درد را در مسیر حزن حرم
یک نفر گریه می کند با من... بی گمان صاحب الزمان غریب...
نظرات شما عزیزان: